
ز این دنیا چه دلگیرم پرستو اسیر موج تقدیرم پرستو
به زیر بار غم درمانده ام من تو بشکن قفل زنجیرم پرستو
دلم تنگ آمد از دست دورویان تو خود کن فکر تقدیرم پرستو
مرا نانی بده از سفره خویش ز نان این جهان سیرم پرستو
دلم هرگز نبوید دست کس را به دست تو نمکگیرم پرستو
جوانی بود و من بودم گنه بود گذر از روی تقصیرم پرستو
اگر از جام مهرت من ننوشم من آخر تشنه می میرم پرستو
محمد دانائی ـ شیدا
+ نوشته شده در یکشنبه نهم بهمن ۱۳۸۴ ساعت 13:15 توسط محمود محمدآقازاده
|
انجمن ادبی جوان مرند درسال۱۳۷۸ با حضورجمعی از جوانان شاعر ونویسنده این شهر تشکیل گردیده است .