من شعر گفتنم را مــدیون چــشم اویــم حیف است وصف چشمش در هر غزل نگویم
چشم خمار یارم همچون بهار سبز است باشد همــیشـه ایـنسان اینســت آرزویـــم
می خواهم از خدایم در هر عبادت این را آن ماهــرو نشــــیند یــک لحــظه روبرویــــم
از بخت بد خــدایا هجران نصیــب ما شــد بختم چو شب سیاه و چون روز گشته مویم
رفتی و من به یادت هر لحظه مست مستم کــس نیست جز خیالت تا پــر کند سبــویم
با هر غزل سرودن دردم شود دو چنــدان بغضی نشسته سنگین پیوسته در گلویم
بر من مگــوی تا کی از چشم او ســرودن من شــعر گفتنم را مدیون چــشم اویــم
(( جابر حاجی کوه کمر ـ آنیا ))
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم دی ۱۳۸۴ ساعت 18:37 توسط محمود محمدآقازاده
|
انجمن ادبی جوان مرند درسال۱۳۷۸ با حضورجمعی از جوانان شاعر ونویسنده این شهر تشکیل گردیده است .